طعم گس
سلام .. خوبین .. خوشین .. سلامتین .. خوش میگذره .. مامان اینا .. بابا اونا .. خانواده همه خوبن اینا ..
یه چند وقتیه میخوام بیام آپ کنم یه دلیل اساسی دارم .. وجدانا یه چند وقتیه وقت نمیکنم سرمو بخارونم .. کلی مشکل کمبود وقت دارم .. مخصوصا این اواخر چند وقته یه اتفاقاتی افتاده که خیلی دوست داشتم در موردش بنویسم .. ولی وقت نمیکردم تا امروز .. ماجرا ازاون جایی شروع شد که یه روز بعد از کلی فکر و تمرکز و اینا یه موضوع پیدا کردم که بیام آپ کنم بعدش تا اومدم وارد صفحه مدیریت شدم دیدم نظر دارم رفتم نظراتو خوندم خیلی حالم دگر گون شد و تعجب کردم ... از همون روز تصمیم گرفتم بیام آپ کنم ولی وقت نمیکردم تا امروز موفق شدم بیام ..
شما میدونین زخم نیزه چه فرقی با زخم شمشیر داره ؟ .. آخه زخم نیزه یه سری خصوصیات منحصر به فرد داره .. زخم نیزه عمیقتر از زخم شمشیره ... کاری تر و کشنده تر هم هست .. درد و سوزش زیادی هم داره .. دردناک ترین بخشش هم اونجایی هست که مجروح مرگ خودش رو میبینه و میدونه که هیچ راه نجاتی نیست چون زخمش قابل پانسبان نیست .. مثل شمشیر جراحتش خارجی نیست که بشه جلوی خون ریزی رو گرفت .. هر کاری هم که بکنی خون ریزی از داخل ادامه پیدا میکنه .. مجروح میبینه .. چطور ضعیف میشه .. و چه خواهد شد .. ولی نمیتونه کاری بکنه .. این درد روحی از درد جسمانی هم بدتر و دردناکتره ... عربها به ضربه نیزه میگن طعن این کلمه برای ما ایرانی ها خیلی آشناست مگه نه .. ما ایرانی ها یه ماری داریم که خصوصیات نیزه عرب ها رو داره ... میسوزونه تا وقتی زنده باشی ... میدونین ما ایرانی ها به نیش اون مار چی میگیم ؟ .. میگیم طعنه ... طعمش خیلی سخته .. دیدی بعضی وقتا این نیش اینقدر دردش زیاده که طرف دادش هوا میشه ... میگه کاش میزد تو گوشمو این حرفو نمیزد .. میسوزونه .. آتیش میده .. من شنیدم تو تاریخ در توصیف جنگها اومده که : کسی که با نیزه مجروح میشده آرزو میکرده که کاش سرش رو از بدنش جدا میکردند ولی با نیزه مجروح نمیشد ... ما مسلمونا یه کتابی داریم که بهش میگن قرآن .. ما مسلمونا این کتاب رو از طرف خدا دریافت کردیم .. ما مسلمونا معتقدیم که این کتاب همون نقشه ای هست که خدا داد به پیام آورش تا مارو راهنمایی کنه ... کجاها پل عابر هست کجا ها نیست ... تو این کتاب خدای مهربون ما خیلی کم کسی رو لعن و نفرین میکنه .. فقط در جاهای معدودی قشر و افراد خاصی شامل این موضوع میشن ... یکی از اون جاها خدای مهربون لعنت میفرسته به مسخره کنندگان .. و این خیلی جالبه مگه نه ؟ .. من موندم با این همه چطور یک انسان نه در جایگاه یک مسلمان بلکه در جایگاه یک انسان چطور میتونه چنین زخمی رو به یک انسان دیگه وارد کنه ! خیلی سخته ... با ور کنین .. من که چنین جراتی رو ندارم .. نه .. نمیتونم به یکی مثل خودم چنین ضربه ای بزنم .. تحملشو ندارم که هم مورد نفرین اون فرد باشم هم شامل لعن خدا .. اگر توی جنگ با نیزه بزنم خودمو توجیه میکنم .. از خودم دفاع کردم ..نمیزدم میخوردم .. اما برای این یکی چه توجیه دارم ..خودمو با چی آروم کنم ... بیام یکی رو مسخره کنم که به چی برسم .. هر تهمت رو چند میخرن .. کنایه کیلویی ..یا .. متری ...؟ واقعا از خودم پرسیدم .. با این کارها در این دنیا نه پولی عایدم میشه نه اعتباری .. تو اون دنیا هم گمون نمیکنم چیزی بدن ... پس چرا؟ ... با چه جراتی! ... یعنی اینقدر با قدرت شدم که میتونم در مقابل نفرین خدا ب ایستم ؟ ... یا نه اینقدر معتبرم که میخوام دیگران رو از خودم برونم ... والا من که از این جراتا ندارم ....
کاش به جای اینکه پیش داوری کنیم و رای صادر کنیم قدرت رک بودن رو داشته باشیم تا بتوانیم سوال کنیم و حقیقت را بدانیم
ما آدم ها درد دل میکنیم تا بتونیم زهر نیشهای دیگران رو از بدن خارج کنیم ....
و چه کسی نیشمان زد آیا .؟