آرزوی من

سیرت علی(ع)

1391/11/30 1:45
نویسنده : من
753 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خوبید ... چطورین ؟ ... منو نمیبینین خوشحالین یا بیشتر خوشحالین ؟ ... اوف ببین چه زود اومدم آپ کنم .. کیبردم تعجب کرده تقلکی ... بگذریم ... میدونی میخوام امشب یه مطلبی رو شروع کنم ... سریالی ... دوتا هم موضوع دارم .. یکیش آنتنه به زبون خودمونیمون .. یکی دیگش هم علی(ع) ... میدونی ... من چند وقته میخوام در مورد  این دوتا آپ کنم .. باورت میشه بگم .. حتی چند بار چند تا مطلب خیلی طولانی رو هم نشستم تایپ کردم .. بعضی هاش تا نزدیکیای صبح هم طول کشید .. ولی بعدش که نشستم مطلبمو خوندم ... دیدم نمیشه ، کامل نیست .. درست ادا نشده .. سیستمو خاموش کردم رفتم خوابیدم ... اینم نمیدونم به سرنوشت همونها دچار میشه یا نه .. میخوام این یکی رو با یا علی(ع) شروع کنم .... و با علی بنویسم ... در مورد علی ... هرجور حساب کردم دیدم نمیشه .. با یه مطلب و یه کتاب و اینا سر و تهشو جمع کرد ... خیلی بیشتر از این حرفاست .. ببین الان من مثل یه مورچه میمونم که توی انبار گندم یه دونه گندم گرفتم به دندونم ... اون یدونه گندم در مقابل میلیاردها تریلیارد گندمی که توی انبار هست .. یعنی صفر --- هیچ --- پوچ ... ولی برای من تمام دار و ندارمه .. همه چیزمه تمام توانمو دارم صرف میکنم که همونو بتونم با خودم ببرم ... حالا اینو میخوام بگم دانش من در مورد علی(ع) به اندازه همون یه دونه گندمی هست که دارم ، در برابر چیزی که علی(ع) هست ... یعنی همون انبار گندم ... ولی میدونی منی که به اندازه یه گندم بیشتر علی(ع) رو نمیشناسم .. الان نمیدونم باید از کجا شروع کنم ... بس که زیاده .. از چه خصوصیتیش بگم ... که بتونم همشو بگم ... حالا اونایی رو که من نمیدونم اصلا ولش کن ... توی همینایی که میشناسم موندم .... آخه میدونی .. طرف کیه ... بابا خیلی حرفه ، هرجا نگاه میکنم .. هست ... بالاخره باید از یه جایی شروع کرد .. مگه نه ؟ ... ولی از کجا؟ ... میدونی طرف کیه .؟ .. ببین طرف امیرالمومنین بود خوب کفشاشو خودش با دست خودش وصله میکرد ... میگفت میخوام بدونم اون فقیری که کفش نداره چی میکشه .... بابا الکی نیست ها ... ببین امیرالمومنین بود .. میدونی یعنی چی ؟ میدونی قدرت نظامی و سیاسیش چی بوده ؟ ببین طرف حیدر کرار بوده ... زرهش پشت نداشته .. این ینی توی جنگ به هیچ احدوناسی پشت نکرده .. ---پشت نداشته--- .. میتونی توی ذهن خودت اینو تصور کنی ... به هیچکس پشت نمیکرده ... من نمیگم ها .. تاریخ میگه .. وقتی میومد توی میدون جنگ نعره میکشید و رجز میخوند .... توی سپاه دشمن یه عده فرار میکردن .. الکی نیست ها ... این همون آدمیه که وقتی میفهمه توی همسایگیش یتیمی هست که او تا آن لحظه از حضورش خبر نداشته .. میره تنور خونشو روشن میکنه سرشو میگیره توی تنور میگه .. ببین .. بکش .. حس کن ...آتش جهنمو میفهمی ... امیرالمومنینی .. نمیدونی توی شهرت .. نه توحکومتت ها .. توی شهرت یتیمی بوده که تو خبر نداشتی .. بسوز .. بچش .. آتش جهنمه ... تاریخ میگه ها .. بخدا من نمیگم  ... اونی که سر نماز تیر از پاش بیرون کشیدن .. اصلا نفهمید .. حس نکرد ... توی این دنیا نبود که حس کنه  .. همونیه که توی رکوع زکات میده ... غیرتو ببین خدا وکیلی ... طرف بیت المال کل ممالک اسلامی دستش بوده ها .. کم چیزی نیست ... تو فقط ثروت .. ایران و مصرو در نظر داشته باش باقیش پیش کش ... بعد میره واسه چند تا دونه خرما .. که شام ببره برای خانوادش .... از صبح طلوع تا شب توی اون گرمای عربستان .. آب از چاه میکشه .. نخلستان یکی رو آب میده .. وقتی مزدش رو میگیره میاد بین راه باز یه چیزیشم میده به یه فقیر توی راه که اون گرسنه سر به بالین نزاره ... اینو داشتی ... میگه هیچ کجایی کاخی ساخته نشد مگر آنکه خانه ای در کنارش ویران شد ... بعد برو ببین معاویه  اونطرف داشت کاخ خزرا میساخت ... اصلا میدونی چیه همین موضوع خوبه .. فقر ... بزار ببینیم علی(ع) چی داره برای گفتن .....

بریم ادامه مطلب .....

 

  • مسیح نظر تند و تکان دهنده و زندگى ساز خود را، بر  رؤسا و بزرگان اورشلیم و ریش هاى دراز و بلند آنها که پیرامون آنها دم شیطان مى جنبید! افکند و به شدت صاعقه آنها را مورد هدف قرار داد تا با زیبایى سیماى خود، غصب کنندگان حقوق مردم را بترساند و آنگاه به سختى آنان را بر زمین بکوبد. تا آتش گفتارش که زبانه مى کشید، آنان را در کام خود فرو برد و خاکستر کند. او چون غرش طوفانى بانگ برآورد: اى ریاکاران! اى اژدهازادگان! من مهر و محبت  مى خواهم نه قربانى، شما از آلودگى به خوردن پشه اى دورى مى جویید! ولى شتر را مى بلعید! به کارگران و کشاورزان ستم مى کنید، خانه بیوه زنان را مى خورید، و به خاطر عوام فریبى، نماز خود را طولانى مى کنید. اى ریاکاران! اى افعى زادگان! شنبه به خاطر انسان قرار داده . شده و انسان به خاطر شنبه نیست.
  • محمدص:
    فقر نزدیک به کفر ا ست
  • علیع:
    اگر فقر در برابر من به صورت انسانى مجسم گردد البته او را مى کشم.
  • ابوذر:
    من از کسى که در خانه خود قوتى ندارد در شگفتم که چگونه با شمشیر آخته به جنگ مردم نمى رود!


علىع با همه نیروى خود، نگاهى به جهان هستى افکند، به طورى که در آن نظر تیزبین، کوچکترین ذرات وجودش هم غافل نماند و با عقل و قلب و تمام وجودش دید که دقت و اندیشه انسان در جهان و ژرف نگریش در کمالات هستى، اجازه نمى دهد بر حقوق زندگى انسان  که حیات و بقاى آن با زمین پیوند ناگسستنى دارد  تجاوزى بشود یا به حقوق و روابط جامعه اى که ناگزیرند در راه ادامه زندگى، با یکدیگر همکارى و تعاون داشته باشند، لطمه اى وارد آید.
علىع درست در آن هنگام که مردم را به سیر در شگفتى هاى وجود و زیبایى هاى آفرینش دعوت مى کرد، آنان را، اعم از افراد یا گروه ها، به انتخاب راه و روشى دعوت مى نمود که همه را در راه تعاون اقتصادى و تکافل مادى سوق دهد، چرا که این همفکرى و هماهنگى، ضامن وصول همگان به سعادت
واقعى و نیکى بزرگ تر، یعنى حفظ احترام و کرامت انسان است. انسانى که داراى فکرى فعال، عاطفه اى حساس و بدنى مادى است که خود مبین وجود جسمانى انسان به شمار مى رود و داراى حقى است! علىع درست به همان هنگام که در راه تهذیب درون و پاکى وجدان و تقدیس آزادى مردم کوشش مى کرد، در راه بنیاد جامعه سالم و عادلى نیز مى کوشید که  برپایه قوانین متین و عادلانه اى استوار شود  و زیربناى آن با  « عدالت اجتماعى » محکم گردد.

رغبت و شوق صادقانه علىع در سیر در راه کمال انسانى و در تربیت عقل و دل و وجدان مردم و در تصفیه رذائل و اشاعه فضائل معنوى در بین آنها .... و علاقه شدید او در این امور که به طور مختصر فضائل اخلاقى یا معنوى مى نامیم، باعث شده بود که او پیش از خلافت و بعد از آن، در ساختمان بناى سالم اخلاقى و اجتماعى خود، از یک نقطه خاص و معین شروع کند که عبارت بود از:  فراهم ساختن نان و آب، پوشاک و مسکن براى انسانى که علىع مى خواهد به  مرتبه بلند اخلاق فاضله برسد. و به عبارت دیگر: نقطه آغاز، تهیه « وسایل زندگى » بر انسانى بود که علىع او را به صفاى درون و پاکى روح دعوت مى نمود.

کارگرى که به نحوى در جامعه کار مى کند، ولى اجرت و مزدى به اندازه کار و کوشش خود دریافت نمى دارد و بلکه ثمره کوشش و مزد دسترنج او را احتکارگر سرمایه دار و ثروتمند خودخواهى غصب مى کند، هرگز نمى تواند از شکوه هستى در شگفت آید و هیچوقت نمى تواند زیبایى آفرینش و ارزش زندگى را درک کند و فرصتى هم نمى یابد که مفاهیم عالى انسانیت را در دل و وجدان خود پرورش دهد!

آن هموطن زجرکشیده و ستم دیده اى که شلاق هاى دردآور اشرافى را مى خورد که خود را به زور، امیر و بزرگ او ساخته اند، و در جایى که او گرسنه است از سیرى و پرخورى به بیمارى افتاده اند و هنگامى که او قوت ضرورى را نمى یابد، مال و ثروت اندوخته اند، و یا زیر تازیانه هاى حاکمى جان مى دهد که براى خدمتگزارى آمده بود ولى ناگهان خود غارتگر و چپاولگر از آب درآمده و بدون کوچکترین حسابى، اختیار مرگ یا زندگى مردم را در دست گرفته است; این هم میهن! هیچوقت نمى تواند که از شگفتى وجود در حیرت افتد و زیبایى آفرینش و ارزش زندگى را درک کند و فرصت هم نمى یابد که مفاهیم عالى انسانیت را در قلب و وجدان خود پرورش دهد!

این عرب یا غیرعربى که مأموران حکومتى به سراغ او مى روند و او را به خاطر درهمى که قدرت ندارد آن را به امیر یا ارباب مفتخور و عیاش بپردازد به ذلت مى کشاند، بدون آنکه این امیر و ارباب حتى حق گرفتن یک قرص نانى را داشته باشد، در صورتى که همه هموطنان کارگر و دهقان گرسنه اند و نانى ندارند. و یا او را به خاطر سخنى که برخلاف رضا و میل امیر و ارباب گفته، مى کشند و هستى او و عیال و اولادش را غارت مى کنند که به دارایى و ثروت فرماندار یا حاکم و یا سلطانى از سلاطین زمان، اضافه کنند... این عرب یا غیرعرب، امکان ندارد که از شکوه و جلوه هستى در شگفت آید و زیبایى خلقت و ارزش حیات را درک کند و فرصت یابد که مفاهیم عالى انسانیت را در درون و قلب خود پرورش دهد!

آن کس که « فقر» هرگونه فضیلتى را از او سلب کرده و بیچارگى و تنگدستى  هرگونه آرامش نفس و اطمینان خاطرى را در او نابود کرده است، ممکن نیست که با راستى آراسته گردد و با پاکى ممتاز شود و در سرور و شادى فضیلت به سر برد و از درون خود انگیزه هاى حسد، کینه، بغض و مظاهر انحراف از اصول نیکى را بیرون بریزد.

کسى که آتش گرسنگى در جانش زبانه مى کشد، خون و شیره زندگى در بدن او مى خشکد، و حرارت و شعله ایمان در روح او خاموش مى شود، و دوستى و عشق به کینه ها و بغض هاى عمیق و اطمینان خاطر و پاکى روح به بدبینى هاى سیاه و وحشتناک تبدیل مى شود، البته او نمى تواند فردى باشد که به سیماى جالب زندگى اعتماد کند و به عدالت مردم ایمان بیاورد، برادرش را نیکخواه باشد و به نزدیکانش مهر بورزد!

آن کس که زنجیرهاى محکم و سنگین احساس پستى و خوارى و نقص ذاتى!  احساسى که پیوند ناگسستنى با احتیاج و تنگدستى دارد  دست و پاى او را بسته است، نمى تواند به کسى عشق بورزد و کسى را دوست بدارد و عشق و دوستى، او را بالا ببرد!

و کسى که نیازمند نان است، نمى تواند اهل فضل و دانش باشد. « نان برای همه » نخستین وسیله صلح است. نان عامل ثبات و انضباط بوده، و وسیله اى  است که انسان را براى درک و احساس و تفکر صحیح و ایجاد روابط دوستانه با مردم، آماده مى سازد. و برطرف ساختن تنگدستى و نیازمندى، نردبانى است که ملت مى تواند از پله هاى آن بالا رود و به اوج سعادت برسد و از پرتگاه نجات یابد، پرتگاهى که در اثر محرومیت و فشار، در آن سقوط کرده و احساس و درک پاک انسانى را از دست داده و اکثریت توده محروم را چنان بدبخت کرده  بود که آنها فکر مى کردند که در روى زمین غریب و تنها بوده و از میهن و از کار مفید و ارزشمند و حتى از خودشان هم بیگانه اند!

برچیدن بساط نیازمندى و تنگدستى، به تنهایى قادر است که احساس عدم شخصیت و پست بودن را از بین ببرد و انسان را از سرنگونى در جهنم سوزان بغض ها و کینه ها بازدارد!

ادامه خواهد داشت......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان سبحان جونی
30 بهمن 91 16:29
مامان امیر مهدی (سوده)
30 بهمن 91 16:36
مثل همیشه زیبا و پر محتوا ...منتظر ادامه اش هستیم...
الهام مامان آوینا
3 اسفند 91 23:11
واقعا مطالبتون به دل می نشینه ...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرزوی من می باشد