میشه هم عالم بود هم عادل
سلام
از وقتی که یادم میاد همیشه با خودم میگفتم .. چطوری میشه خدا هم عالم باشه هم عادل .. آخه این دوتا که با هم جور در نمیاد ... میدونی ... وقتی با خودم حساب میکردم خدا میدونه من از آخر میرم جهنم یا بهشت .. پس چرا منو به دنیا میاره ؟ ... چرا آدم بدا رو به این دنیا میاره .. اونا چه گناهی دارن که آخرش برن جنم و عذاب بکشن ... مثل این میمونه که من میدونم این لیوان رو بندازم زمین .. میشکنه خوب .. پس چرا باید بندازمش ؟ ... خدا هم اگه میدونه من میخوام آخرش برم جهنم و عذاب بکشم پس چرا منو به دنیا میاره .... اگه علم خدا از آینده ما به این معنی باشه که پس .. دیگه نمیشه اسمشو بزاریم عادل ... خوب اینم نمیشه که چون خدا عادله .. اون بود که گفت همه انسانها با هم برابرند .. دخترو پسر ... سیاه و سفید ... پولدار و فقیر ... خوب باز اینم که نشد .. اگه اینا درست باشه پس خدا نمیتونه عالم باشه .. نه علم بر وجودیت و دانش فیزیکی و متافییکی ... علم بر آینده ... ینی خدا عالم بر آینده نیست .. ینی میشه ... ینی قرآن منظورش اینه که خدا عالم بر فیزیک و متافیزیکه .. پس چرا اینقدر صریح میگه خدا آگاه به آینده است ... والا همیشه این توی مخ من بود عین مگس ویز ویز میکرد .. ولی میدونی بابا من کلی فکر کردم .. فهمیدم اون علم چیه .. الان میتونم بفهمم خدا چقدر مهربونه ... اون هم عالمه و هم عادل ... ماجرا از اون قراره که .. این علم بر آینده .. منظورش جادو و غیب گویی نیست .. خدا میخواد به ما بگه که من از اون راهی که تو انتخاب کردی آگاهم .. من میدونم که این راه آخرش به کجا میرسه .. خدا خودش گفته ما آزادیم تا برای زندگیمون و راهمون تصمیم بگیریم .. حتی خدا به شیطان هم اجازه نداد که در زندگی ما دخالت کنه .. خدا اینقدر عادله که وقتی به شیطان اجازه نداد بر زندگی ما حاکم باشه خودشم این کار رو نکرد ... باور نمیکنی!..قبول نداری ؟... ببین مامان یکم دقت کن .. خدا همیشه مارو دعوت میکنه .. برامون پیام آور میفرسته ... راه راست و درستو نشونمون میده .. هیچوقت به زور مارو نمیفرسته توی راه راست .. خوب شیطان هم همینکارو میکنه .. شیطان هم فقط مارو دعوت به گناه میکنه ... ما آدماییم که داریم اشتباه میریم .. تازشم خدا خودش بهمون گفته ... خدا توی قرآن بهمون تقلب رسونده مامان .. خدا میگه .. وقتی بیاین اون دنیا .. من ازتون میپرسم چرا کار بد کردی ... شما هم میگین ..این بود .. همین شیطون مارو گول زد .. بعد شیطون میاد جلو و میگه ... من نبودم ... من فقط تورو دعوت کردم ... من بیتقسیرم ... خدا گفت بیا از پل عابر رد شو ..منم گفتم نمیخواد این همه راهتو دور کنی و زحمت بکشی بیا از همین وسط خیابون رد شو ... بعد ماشین زد بهت تقسیر من نیست که .. میخواستی به حرف خدا کنی ... دیدی مامان از همین داستانم معلومه که خدا علمش به چه معنیه ... تازشم میشه فهمید چقد خدا عادله حتی در مقابل دشمنش هم نا برابری نمیکنه ... ببین بابا اگه ما قرار بود از همون روز اول معلوم باشه بعدش کجا میخوایم بریم که نمیشد .. میخوای یه دلیل دیگه هم بیارم ... مامان منو نیگا کن ... خدا مگه برای ما راهنما نفرستاده که راه راستو نشونمون بدن .. این همه پیام آور و امام .. خوب خدا چون عالمه .. میدونه که این راه که داریم میریم ... راه بدیه .. زودی یدونه از پیام آوراشو برامون فرستاد تا بهمون بگه که از این راه نرو اشتباهه .. بیا از این راه بریم .. من نقشه دارم .. دیدی بابا خدا همیشه به فکر ما هست خدا هم عادله هم عالمه .. ما همیشه اشتباه میکنیم ... تصمیم با خودمونه .. مامان اونروز خانم معلممون بهم یه کتاب داستان داد .. خوندمش .. بعد فهمبدم ..ما همیشه اونی هستیم که اشتباه میکنه ... خودمون باعث میشیم که بریم تو آتیش ... توی اون کتابه نوشته بود شمر کسی بود که با راهنمای خدا حضرت علی دوست بوده .. خیلی هم دوست بوده .. حتی بخاطر خدا با حضرت علی دو نفری با هم میرن جنگ تا آدم بدا رو شکست بدن .. مامان توش نوشته بود شمر حتی توی جنگ صفین وقتی با حضرت علی دو نفری داشتن برای خدا میجنگیدند .. زخمی میشه .. نزدیک بود شهید بشه بره بهشت ... پیش خدا .. جان باز شده تا پای شهادت هم پیش میره .... ولی بعد مامان میدونی که شمر چیکا کرد ... دیدی مامان خدا نخواست .. خدا بهش کمک کرد ... خدا بهش پل عابر پیاده رو نشون داد .. حتی مامان حضرت علی رو فرستاد تا کمکش کنه تا از پله ها بره بالا..ولی شیطون بهش گفت نمیخواد بری بالا بیا از همین وسط رد شو ... این همه میخوای خودتو اذیت کنی بری اون بالا این همه راه... از همینجا رد شو زود تر هم میرسی .. اونم تصمیم گرفت از وسط راه برگرده تا زود تر به هدفش برسه ... ولی مامان دیدی ماشین زد بهش هیچوقت به اونطرف خیابون نرسید... خودش راهشو عوض کرد... مامان ... نمیشه بگیم ما محکوم به بهشتی شدن یا جهنمی شدنیم ... تازه خدا اینقدر مهربونه که بهمون میگه .. هروقت که توبه کنیم من قبول میکنم ... مامان خدا مثل آقاپلیسه میمونه مگه نه !.. اگه ما خوب باشیم اونم همیشه دوستمون داره تازه وقتی تو خیابوم گیر میکنیم دستمونو میگیره از خیابون ردمون میکنه .... وقتی هم تند میریم جریممون میکنه ... چون خوب خطر ناکه دیگه شاید تند بریم تصادف کنیم خودمون زخمی بشیم ....
مامان ببین ، یادت باشه ها، تو فرشته خدایی .. .... ... بابا یادم میدی نماز بخونم ؟