آرزوی من

ندا یا صدا

سلام سلام خدا ... سلام ... دارم سلام میکنما .. پس چرا هیچی نمیشنوم ... ینی جوابمو نمیدی ... نه ..نمیشه .. مگه میشه .. تو رحمانی .. تو رحیمی ... ایراد از یه جای دیگه است .. آخه کجاست ؟ .. آها ! فهمیدم .. گرفتم ... دوزاری افتاد .. شاید من نمیشنوم .. آره من نمیشنوم ... تازشم ...وقتی میشنوم معرفتشو ندارم .. خودم گوشامو میگیرم .. آره .. گوشامو میگیرم ..من نمیخوام بشنوم ..میدونی خدا .. تو منو عالم نیافریدی .. ولی عاقل آفریدی .. بهم گفتی اگر عالم باشی از ترس میای به طرف من .. ولی اگر عاقل باشی با دلت میای به طرفم ... راست گفتی .. الانم تعجب نکن که فهمیدم ... آره فهمیدم .. یادت میاد اونروز گوشیم زنگ خورد ؟ .. آره ! .. یادت اومد ؟ .. درسته همون ...
6 بهمن 1391

با ثانیه ها سال بسازیم

سلام  دوروز پیش نمیدونم یا سه روز پیش توی اینترنت در حال چرخیدن بودم که یک آگهی توجهم رو جلب کرد ... کسب در آمد با کلیک ..  از این آگهی ها زیاده توی اینترنت .. ولی خوب این یکی یه جورایی منو گرفت ... با خودم گفتم خوب من میام این همه کلیک میکنم .. خوب دوتا کلیکم اونجا میکنم پول میگیرم ... آدم که از پول بدش نمیاد ...  روش کلیک کردم ... رفتم توی یک سایت تبلیغاتی .. بعد رفتم به قسمت راهنما .. و یکمی خوندم ... بعد عضوش شدم .... و اونجا قوانینشو خوندم ... نوشته بود بابت هر کلیک 60 ثانیه ای 10 تومان به حسابمان میریزد .. بعدش رفتم توی قسمت مشاهده آگهی ها ... چند تا آگهی 10 تو مانی بود الباقی همه 5 تومانی بودند ... بعدش روی چند ت...
28 آبان 1391

یادش بخیر قدیما وسعتت کم بود ولی عضتت زیاد

سلام یادش بخیر یه زمانی ... نه خیلی وقت پیشا .. همین چند سال پیش ... اونقدرا هم دور نبود .. فقدر من یکم کوچیکتر بودم ... آره اون زمان که من کوچیک بودم اونم کوچیک بود .. خیلی کوچیک بود ... نه کوچیک کلمه جالبی نیست... وسعتش کم بود ... خیلی کم تر از الان .. بیشتر شبیه یک فلکه بود .. دور تا دورش یک خیابان یک تکه گرد بود ... از این درش که میرفتی تو ... از وستش هم که رد میشدی .. به اوندرش میرسیدی .. کلا چند دقیقه تو راه بودی ... ولی خیلی بزرگتر از امروزش بود ... میدونی مثل چی میمونه ؟ ... آره .. درست حدس زدی .. وسعتش کم بود ... ولی ... عضمتش زیاد بود ... یادمه همیشه سر چهار راه ابوطالب ترافیک بود .. نه بخاطر اینکه ماشین زیاد بود .. نه  ...
19 آبان 1391

میزگرد --> آیا واقعا ظاهر مهم نیست؟

سلام خوبید ... سلامتید ... میگما نظرتون در مورد یه همه پرسی چیه ؟... یا مثلا مناظره ... نه بزار بهتر بگم ... با یه میز گرد چطورین .. یه سوال دارم میخوام بپرسم دوست دارم .. از تمام فرهنگ ها .. معلومات .. تفکر ها .. اندیشه ها .. افکار و....و..و.. استفاده کنم .. میخوام از همه کمک بگیرم .. میدونین ماجرا چیه ... من خیلی شنیدم ...  احتمالا شما هم زیاد شنیدید .. که میگن : مهم نیتشه .... یا مثلا .. ظاهر مهم نیست .. مهم باتنه ... نه ظاهر .... ینی واقعا درسته؟ .. ینی نیت مهمتر از ظاهره؟ .. ینی رابینهود بی گناه بود ؟ .. ینی میشه دزدی کرد و به ثواب رسید؟ ... ینی میشه منحرف شد و به مقصد رسید؟  دوست ندارم جواب ...
6 آبان 1391

امروز فهمیدم دکتر ها جوابم کردن

سلام امروز فهمیدم دکترا جوابم کردن .. هرجور حساب کتاب کردم دیدم درسته .. هیچ راهی نیست دیگه .. از دست هیچکس کاری بر نمیاد ... حالا چیکار کنم؟ .. چطور گذشته رو جبران کنم ... چجوری حلالیت بگیرم؟ ... ای بابا .. دارم دیوونه میشم دیگه! ... ینی باید همین فرصت باقی مونده رو هم بزارم برای جبران؟.. ینی خدایا هیچ راهی نیست؟ ... خدایا مرسی .. یه راه خوب به ذهنم رسید .. میتونم به زندگی ادامه بدم ... میتونم وقتمو تلف نکنم .. میتونم گذشته رو در آینده جبران کنم .. به بهترین شکل .. میخوای بدونی چطور؟... اصلا بزار همشو از اول برات بگم .... دوست داری بشنوی؟ ... اول بریم ادامه مطلب .... حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت...
11 مهر 1391

طعم گس

سلام .. خوبین .. خوشین .. سلامتین .. خوش میگذره .. مامان اینا .. بابا اونا .. خانواده همه خوبن اینا .. یه چند وقتیه میخوام بیام آپ کنم یه دلیل اساسی دارم .. وجدانا یه چند وقتیه وقت نمیکنم سرمو بخارونم .. کلی مشکل کمبود وقت دارم .. مخصوصا این اواخر چند وقته یه اتفاقاتی افتاده که خیلی دوست داشتم در موردش بنویسم .. ولی وقت نمیکردم تا امروز .. ماجرا ازاون جایی شروع شد که یه روز بعد از کلی فکر و تمرکز و اینا یه موضوع پیدا کردم که بیام آپ کنم بعدش تا اومدم وارد صفحه مدیریت شدم دیدم نظر دارم رفتم نظراتو خوندم خیلی حالم دگر گون شد و تعجب کردم ... از همون روز تصمیم گرفتم بیام آپ کنم ولی وقت نمیکردم تا امروز موفق شدم بیام .. شما میدونین زخم ...
23 شهريور 1391

میشه هم عالم بود هم عادل

سلام از وقتی که یادم میاد همیشه با خودم میگفتم .. چطوری میشه خدا هم عالم باشه هم عادل .. آخه این دوتا که با هم جور در نمیاد ... میدونی ... وقتی با خودم حساب میکردم خدا میدونه من از آخر میرم جهنم یا بهشت .. پس چرا منو به دنیا میاره ؟ ... چرا آدم بدا رو به این دنیا میاره .. اونا چه گناهی دارن که آخرش برن جنم و عذاب بکشن ... مثل این میمونه که من میدونم این لیوان رو بندازم زمین .. میشکنه خوب .. پس چرا باید بندازمش ؟ ... خدا هم اگه میدونه من میخوام آخرش برم جهنم و عذاب بکشم پس چرا منو به دنیا میاره .... اگه علم خدا از آینده ما به این معنی باشه که پس .. دیگه نمیشه اسمشو بزاریم عادل ... خوب اینم نمیشه که چون خدا عادله .. اون بود که گفت همه انسانه...
6 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آرزوی من می باشد